بچه ها من تنهام!!!کمک
نمیدانم این چندمین جمعه است که از آغاز آشنایی ما میگذرد؛ تا یادم میآید، چشم انتظار تو بودهام. تو در قلهای و من در دامنه ـ وقتی قلهها سلام خود را با جریانِ رود به دامنه میریزند، چشم انتظار پیامی ـ علامتی از سوی تواَم تا کوزه تشنگی خود را از خنکای لطیف دیدارت پر کنم؛ گرچه حادثه بزرگ دیدار تو، در عمر من نگنجد. به شوق تو، پیش از قیامت از خاک برخواهم خاست.
مولای من!
نوشته شده در سه شنبه 90/3/31ساعت
10:10 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |